سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 33859
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه

موسیقی


بنام...

دخترک را هم اکنون دریاب..پسرک دیگه دخترکو در نیاب آدمایی هستن که دخترکای خوبو دریابن تو دنبال یکی باش تا خودتو دریابه نه اصلا ولش کن...

پسرک آخر دنیاست بخند

پسرک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که تو راعاشق کرد

مثل تو تنهاست بخند

از همون خنده های قدیمی از همونایی که شاعر میگه:

        خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است

                                                         کارمن از گریه گذشته که بدان میخندم

 

یاحق...


  

سلام

گفتن به یه جایی میرسی که دلت میخواد تنهاییتو با کسی تقسیم کنی هیچی لازم نیست فقطط دلت بخواد و...

هدف از این کار چیه؟

نسل بشر به زندگی ادامه بده و تموم نشه...

زندگیت بدون هدف نیست واسه اینه که یه چیزایی به دست بیاری به کمال برسی...

با اونی که تنهاییتو قسمت کردی زندگی بکنی به دیگران کمک بکنی و از این زندگی لذت ببری تا بهشت جاودان از آن تو بشه...

و....

یه پسرکی خواست این کارو بکنه اون میخواست تنهاییشو قسمت کنه راستش بذارین از اول بگم این پسرک نمیدونست تنهایی چیه نمیدونست دوست داشتن چیه نمی دونست نسل بشر چیه نمیدونست کمال چیه نمیدونست ...ولی بهشتو میشناخت چون توی بهشت بود چون عین فرشته ها پاک بود چون عاشق بود ولی عاشق همه عاشق خنده ی یه نفر نبود عاشق لبخند همه بود...

به این پسرک گفته بودن دروازه ی دلتو باز بذار تا هر کی خواستو نیاز داشت بیاد تو و نذار بره بیرون نکنه خودت واسه یه نفر توی دلت جا انتخاب کنیو واسه دلت ارباب انتخاب کنی...

پسرک خوش بود عاشق نبود تا اینکه این بلا به سرش اومد..از بهشت انداختنش بیرون گفتن گم شو گفت باشه من دیگه مرد شدم بهشتتون مال خودتون اونقدر اونجا بمونین تا از خوشی بمیرین  ولی من میرم دنبال عشق حتی اگه به جهنم برسه ...پسرک فکر میکرد بزرگ شده رفت رفت ورفت اما یه مشکل داشت اینکه مرد نشده بود هنوز بچه بود چون راستگو بود چون از دروغ خوشش نمیومد چون از هرکی حرفی میشنید فکر میکرد راست میگه عین خودش...ولی اینطوری نبود...

حالا نه بهشتو میخواد نه جای دیگه رو اما نا خواسته توی جهنم میسوزه...

ولی نه پسرک هنوز لبخند میزنه و اونجایی رو که هست میخواد بهشت کنه دوست داره درخت بشه و هر کی خواست بیاد به طرف عشق نسوزه زیر سایه ی درخت بشینه و لبخند بزنه ولی کوتاه تا شیرین بمونه...

 

یاحق

 


  

سلام

این مطلب مال خیلی وقت پیشاست مال اوووووووه...

سپید بودن .سیاه شدن.وقتی به خودت میای و میخوای دوباره سپید بشی میبینی دیگگه نمیشه حتی نمیتونی خاکستری نوک مدادی یا حتی زغالی بشی تو یه سیاه شدی واسه اینکه بتونی بین مردم حرکت کنی با ماسک میری بیرون با لباسای رنگی ولی فایده ای نداره باید سیاهی رو قبول کنی باید قبول کنی تنهایی باید بدونی باید باور کنی...

 

 دوست دارم همه چی داشته باشم؟؟؟

نه نمیشه...

دوست دارم فقط یه نفر مال من باشه؟؟؟  

نه نمیشه...چون مال دیگریه...

دوست دارم پول داشته باشم؟؟؟دوست دارم مدرک داشته باشم؟؟؟؟

نه نمیشه حداقل حالا نمیشه چون حالا بهش نیاز داری الان نمیشه شاید بعدن تونستی به دست بیاریشون...

 اخه خدا بعدن به دردم نمیخوره من الان میخواستم...

گفتم نمیشه یعنی نمیشه اگه بازم تکرار کنی همه چیزو ازت میگیرمااا...

چیو میخوای بگیری؟؟؟پول که هنوز ندادی مدرک ندادی..عشقمو گرفتی پس چیو میخوای بگیری؟؟؟جونمو؟؟؟

نه نعمت مردنو ازت میگیرم تا بمونیو بسوزی...

خدا جونم ببخشیدا غلط کردم دیگه تکرار نمیشه اینو دیگه ازم نگیر نوکرتم تو بهترین خدایی اینو بذار واسم بمونه...

این قلب تقدیم به شما باعشق بی نهایت..

یاحق


  

سلام بدون هیچ حرفی شعری رو براتون مینویسم از...

امروزدوشنبه است

میرم سر جاده تا بیاید اما..

اتوبوسی از شهر از سر پیچ جاده نزدیک شده است

میکشم ازسرجاده سرکی     

شاید مسافرم جلوتر پیاده شده است

شاید دگر یادش نیست هر دوشنبه اینجایم

هر دوشنبه مینشینم روی تخته سنگی می نویسم از عشق

روی تن درخت کهنسال زمین میتراشم

همسفرم

اگر امدی نبودم

این جاده ی فرعی را بپیچ

سر به بالای درختی بنداز

که با بی آبی هنوزهم سرپاست

دخترکی تنها را هم اکنون دریاب...

((پرستو))

 

 

 

یاحق


  

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

 گریه کردمو نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

 به تو گفتم باورم کن میون اینهمه دیوار

 تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار

 بنویس مهلت موندن یه نفس بود

 سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

 سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از اوار پاییز

 فکر چشمای تو بودم بادلی از گریه لبریز

 شب عاشقونه ی من چه حروم شد

 مهلت بودن باتو که تموم شد

ندونستم باید از تو می گذشتم وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

 سهم من از همه دنیا یه قفس بود ....

آهنگی از معین

 

یاحق


  

man , mamnoon va madyooneh kasani hastam ke be man

na gftand ,chon mara barangikhtand ta anche ra

az anha mikhastam khod anjam daham 


  

کاش زمان در دستانم بود تا لحظات با تو بودن را انقدر طولانی میکردم

                                                  بی تو بودن

                                         تا برای بی تو بودن وقتی باقی نمی ماند

 

 

                                                                                                   یا حق

                                        


  

چه تنگنای سختی است

                             یک انسان یا باید بماند یا برود

واین دو یا هر دو

                           اکنون برایم از معنی تهی شده است

 

         ودریغ راه سومی هم نیست


  

سلام دوستان عزیز خیلی وقته که به وبلاگم سر نزدم ممنونم از نظرات خوبتون سعی میکنم همون طور باشم که شما باشین

بازم نظر بدین

از همتون ممنون

راستی میخوام مطلب جدید به وبلاگم اضافه کنم میخوام نظرتونو بدونم در مورد چی بنویسم لطفا نظر بدین بیشترین نظر موضوع مطلب وبلاگ من میشه

1.عشق

2.دوستی

3. محبت

4.شکست عشقی

5. بی وفایی

6.دروغ

و هر چی که دلتون خواست زود نظر بدین وقتو تلف نکنین


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ